بافتنی و دیگر هیچ

ساخت وبلاگ

این چند روزه رفتم کامواهای رنگی رنگی ام را از کمد دیواری کشیدم بیرون ، یه کاموای فیروزه ای خوشرنگ هم خریدم که قراره کیف بشه ، خودم را کشتم تا بالاخره بافتن کفی پاپوش پسرونه را یاد گرفتم ، یه کم دیگه هم خودم را بکشم ان شاالله بافتن روش را هم یاد می گیرم ، گوشی ام هم پر شده از عکس پاپوش های جور واجور ، تا حبه می خوابه یا با سین میره بیرون میرم میل و کاموای نازنینم را بغل می کنم و چی بشه که بذارمش زمین ، می بافم و می بافم و بعد می شکافم،،،یا رنگش به دلم نیست، یا میبینم کامواش برای بچه زیادی کلفته ، یا وسطش می مونم که بقیه اش رو چطوری ببافم یا کوچیکه یا زیادی سر انداختم ،،،اووووه ،،، داستان دارم با این سرگرمی پاییز و زمستون ، حتی شبها هم خواب میبینم که دارم بافتنی می بافم .
بعد خاصیت سرگرمی اینه که حالت را خوب کنه ، خستگی ات در بره باهاش ، عوضش من خودم را با بافتنی خفه می کنم ، جالب تر اینکه بیشتر از اون که بافتنی ببافم ، عکس بافتنی می بینم توی نت ، به جای ساعت هایی که باید بخوابم میل می گیرم دستم ، لای کتاب زبان و رمان را باز نمی کنم ، غذا می خورم که جون بگیرم برای ادامه بافتنی ، باز خداراشکر که حبه و سین هستند وگرنه می رفتم توی اتاق و چند روز بعد روزنامه ها اینطور می نوشتند که : زنی در خانه اش مرد از بس که بافتنی بافت !
کی بود خندید ؟! ،،، به جان خودم شوخی نمی کنم .اوضاع خیلی خرابه!

زندگی می بافم...
ما را در سایت زندگی می بافم دنبال می کنید

برچسب : بافتنی, نویسنده : atorshilite8 بازدید : 17 تاريخ : چهارشنبه 15 شهريور 1396 ساعت: 5:51