چقدر خوب که خدا هست وگرنه ما با اینهمه حرف توی دلمان که نمی توانستیم به کسی بگوییمش چکار می کردیم .کجا می بردیم حرفهایمان را ؟
آدمها هر چقدر سنگ صبور باشند ، هر چقدر که گوش باشند و قضاوت نکنند و بشنوند فقط ، وقتی کاری از دستشان بر نیاید ، درد دل کردن پیش شان چه سود دارد ؟
نماز ظهر و عصر را که خواندم ، یک دل سیر حرف زدم با خدا ، دلتنگی هایم را گفتم ، انتطاراتم از سین را گفتم که بارها به خودش گفته ام و کاری نکرده ، بعد گفتم خدایا من می خواهم سین اینطوری و آن طوری باشد ، خودش حرفهایم را جدی نمی گیرد ، دل نمی دهد به حرفهایم ولی از تو بر می آید ، تو خدای دل ها هم هستی ، می توانی زیر و رویشان کنی ، مقلب القلوبی ،گفتم و گفتم و ... دلم قرص شد ، چراغانی شد ، رنگ غصه هایم پرید ،،، چقدر خوب که خدا هست !
برچسب : نویسنده : atorshilite8 بازدید : 12